درباره وبلاگ


اگر دنياي ما دنياي سنگ است بدان سنگيني سنگ هم قشنگ است اگر دنياي ما دنياي درد است بدان عاشق شدن از بهر رنج است اگر عاشق شدن پس يک گناه است دل عاشق شکستن صد گناه است .
آخرین مطالب
پيوندها
نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 5
بازدید ماه : 38
بازدید کل : 14931
تعداد مطالب : 30
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


"ymsgr:sendim?آی دی ياهو شما">
<


 

بنر هدر رایگان

ورود به سایت
Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت
کد جست و جوی گوگل ابزار پرش به بالا

آمار وبلاگ:
 

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 5
بازدید ماه : 38
بازدید کل : 14931
تعداد مطالب : 30
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1

نام شما :
ايميل شما :
نام دوست شما:
ايميل دوست شما:

Powered by Night-Skin
♥ Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ عشــــــــقƸ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ ♥
زندگی گره ای نیست که در جست و جوی گشودن آن باشیم. زندگی واقعیتی است که باید آن را تجربه کرد.




 آدم وقتی یکی رو دوسش داری با تمام وجود همه طوره قبولش داری بعضی وقتا اطرافیانت بهت میگن داری اشتباه می کنی ولی دوست داشتنت باعث میشه به حرفهای هیشکی محل ندی یه روز با رفتاری که باهات داره فکر می کنی داره دکت میکنه دوست نداری این فکر رو بکنی ولی داری میبینی همه جوره تحمل می کنی هر کاری میکنی این فکرو از سرت بندازی بیرون ولی نمیشه مثل خوره افتاده تو فکرت دیگه مغزت جواب نمیده تصمیم میگیری امتحانش کنی ولی چه امتحانی اگه تو امتحان موفق نشه اون وقت چی به اینش فکر می کنی دیوونه میشی ولی باید اینکارو بکنی تا بفهمی به بازی گرفته نشدی تا بفهمی اونم مثل تو دوست داره

تصمیمتو گرفتی میای و امتحانش می کنی بهش میگی خسته شدی بهش میگی فکر می کنم من اضافیم تو زندگیت و آخرش مینویسی خدانگهدار منتظر میمونی برای ? بار هم که شده اون باد طرفت ازت بخواد که اینکارو نکنی بیاد ازت دلیل بخواد برای کارت باهات مشورت کنه ولی در کمال تعجی میبینی خیلی راحت طوری که اینگار همش تقصیره تو بوده باهات خداحافظی می کنه باورت نمیشه عشقت به این راحتی داره ازت دست میکشه

 

دیگه کاریش نمیشه کرد آرزو میکردی اینو بهش نمیگفتی ولی دیگه فایده ای نداره باید قبول کر که براش مثل یه عروسک بودی الان کهنه شدی و اون خیلی راحت تو رو داره میزاره کنار

 

دیگه براش مهم نیستی با خودت میگی چطور به اون راحتی داره میزاره کنار مگه یادش رفته حرفایی که بهت میزد فکرایی که با هم داشتین همه آرزوهاتون

 

با خودت میگی حتما اشتباه کردی اینارو اون بهت نگفته اصلا بهت نگفته خداحافظ همه حرفارو دوباره تو ذهنت یادآوری میکنی ولی ظاهرا حقسقته باید قبول کنی که اون منتظر بود تا تو بگی خدانگهدار تا اون جا بزنه و همه تقصیرارو بگه باعثش خودت بودی

 

دیگه آروم و قرار نداری میگی کاش نیبودی کاش اون روز اون حرفو بهش نمیگفتی ولی الان دیگه کار از کار گذشته باید قبول کنی رفتنشو

 

زمان تور رو وادار به ادامه کار میکنه دوست داری زمان برگرده عقب ولی انگار فایده ای نداره

 

فکر می کنی همه چی تموم شده ولی باور نداری نمیدونی می خوای چیکار کنی با خوت میگی صبر میکنی ولی اگه اون برنگشت چی



جمعه 17 شهريور 1391برچسب:داستان1, :: 12:0 ::  نويسنده : pourya

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد