درباره وبلاگ


اگر دنياي ما دنياي سنگ است بدان سنگيني سنگ هم قشنگ است اگر دنياي ما دنياي درد است بدان عاشق شدن از بهر رنج است اگر عاشق شدن پس يک گناه است دل عاشق شکستن صد گناه است .
آخرین مطالب
پيوندها
نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 3
بازدید ماه : 36
بازدید کل : 14929
تعداد مطالب : 30
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


"ymsgr:sendim?آی دی ياهو شما">
<


 

بنر هدر رایگان

ورود به سایت
Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت
کد جست و جوی گوگل ابزار پرش به بالا

آمار وبلاگ:
 

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 3
بازدید ماه : 36
بازدید کل : 14929
تعداد مطالب : 30
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1

نام شما :
ايميل شما :
نام دوست شما:
ايميل دوست شما:

Powered by Night-Skin
♥ Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ عشــــــــقƸ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ ♥
زندگی گره ای نیست که در جست و جوی گشودن آن باشیم. زندگی واقعیتی است که باید آن را تجربه کرد.




  

وفا نكردي و كردم، خطا نديدي و ديدم
شكستي و نشكستم، بُريدي و نبريدم

اگر ز خلق ملامت، و گر ز كرده ندامت
كشيدم از تو كشيدم، شنيدم از تو شنيدم

كي ام، شكوفه اشكي كه در هواي تو هر شب
ز چشم ناله شكفتم، به روي شكوه دويدم

مرا نصيب غم آمد، به شادي همه عالم
چرا كه از همه عالم، محبت تو گزيدم

چو شمع خنده نكردي، مگر به روز سياهم
چو بخت جلوه نكردي، مگر ز موي سپيدم

بجز وفا و عنايت، نماند در همه عالم
ندامتي كه نبردم، ملامتي كه نديدم

نبود از تو گريزي چنين كه بار غم دل
ز دست شكوه گرفتم، بدوش ناله كشيدم

جواني ام به سمند شتاب مي شد و از پي
چو گرد در قدم او، دويدم و نرسيدم

به روي بخت ز ديده، ز چهر عمر به گردون
گهي چو اشك نشستم، گهي چو رنگ پريدم

وفا نكردي و كردم، بسر نبردي و بردم
ثبات عهد مرا ديدي اي فروغ اميدم؟

 

 

 داستان عشق و خیانتی که باعث سروده شدن این شعر شد به گوش کمتر کسی رسیده.
من این داستان رو از زبان استاد ادبیات  که  از اساتید دانشگاه هستند شنیدم

و به دلیل زیبا ، غم انگیز و جالب بودن ، این جا برای شما بازگو می کنم :

مهرداد اوستا در جوانی عاشق دختری شده و قرار ازدواج می گذارند.

دختر جوان به دلیل رفت و آمد هایی که به دربار شاه داشته ، پس از مدتی

 مورد توجه شاه قرار گرفته و شاه به او پیشنهاد ازدواج می دهد.


دوستان نزدیک اوستا که از این جریان باخبر می شوند، به هر نحوی که اوستا متوجه

 خیانت نامزدش نشود سعی می کنند عقیده ی او را در ادامه ی ارتباط با نامزدش تغییر دهند.

 ولی اوستا به هیچ وجه حاضر به بر هم زدن نامزدی و قول خود نمی شود .

 تا اینکه یک روز  مهرداد اوستا به همراه دوستانش ،

 نامزد خود را در لباسی که هدیه ای از اوستا بوده ،

در حال سوار شدن بر خودروی مخصوص دربار می بیند...

مهرداد اوستا ماه ها دچار افسردگی شده و تبدیل به انسانی ساکت و کم حرف می شود.

سالها بعد از پیروزی انقلاب ، وقتی شاه از دنیا می رود ،

 زن های شاه از ترس فرح ، هر کدام به کشوری می روند و نامزد اوستا به فرانسه ..

در همان روزها ، نامزد اوستا به یاد عشق دیرین خود افتاده و دچار عذاب وجدان می شود.

 و در نامه ای از مهرداد اوستا می خواهد که او را ببخشد.

اوستا نیز در پاسخ نامه ی او تنها این شعر را می سراید.



پنج شنبه 23 شهريور 1391برچسب:داستان2,داستان2,, :: 10:14 ::  نويسنده : pourya

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد